سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نور چشم مامان و بابا
یکشنبه 91 آبان 14 :: 12:28 صبح ::  نویسنده : حسین صدرا

به نام خدایی که علی ع را جانشین پیامبر ص قرار داد

سلام به دسته گل شیرین زبونمدوست داشتن. حسین صدرا تازگی ها بسیار شیرین زبون شدی . چند روز پیش پدر جون میگفت خانم پنجره رو ببند که خیلی سرده . منم میگفتم نه بذار بو بره چشم میبندم . یه دفعه برگشتی به پدر جون با حالتی که دستت به کمرت بود گفتی:اگه با هم اینجوری صحبت کنید اصلا دوستون ندارم . کارتون خیلی بده . باهم قشنگ صحبت کنید . قولو لناس حسنا. بعد هم اومدی به من گفتی :دیگه نبینم اینجوری باهم صحبت کنیدا وگرنه پسرتون نستم . منو پدر جون از خنده روده بر شده بودیم که تو با توجه به این که یه ذره بلند باهم صحبت کردیم ادای خودمونو در اوردی و جوابمون رو دادی . آخه آیه های موضوعی رو به خوبی حفظ کردی و من تقریبا همش رو ضبط کردم . چند روز پیش که خونه ی مامانجون بودی ؛بهت زنگ زدم از مدرسه که حالتو بپرسم گفتی: سلام مامانجونم ؛مهربونم . من خوبم خیلی بهم خوش میگذره . از مامانجونم راضیم که منو نگه داشته. دیگه برو سر کلاست . اینقدر خندیدیم که نگو . بعدشم شب که حامد اوردت خونه گفتی :مامان از این ببعد منو تهنای تهنا ببر خونه مامانجون خودت برو مدرسه . دایی حامدم تهنا بیاد اونجا ...خلاصه اینقدر خوش زبونی که شبا عمو علی و خاله نهاله و دایی و مهشید جون ......زنگ میزنن باهات حرف بزنن. تا من گوشی رو بر میدارم میگن ببخشید حسین صدرا خونه است ،میخوایم باهاش صحبت کنیم .  خلاصه که طرفدار زیاد داری. آیات موضوعی رو بسیار زیبا میخونی . تا من عصبی میشم میگی ان الله یحب الصابرین. تا میگی بیشین بینیم بابا خودت زود میگی : قولو لناس حسنا . تازگی ها میخوای لباستو عوض کنی میگی:سرت و بنداز پایین... راه میری میگی قربونت برم عزیزم و من میگم خدا نکنه و تو کلی بوسم میکنی و میگی دوست دارم عاشقتم. چند روز قبل آب رو از در یخچال برداشتی گفتی ؛بشینم بخورم که خدای نکرده نریزه مامان محیا جونم عصبی شه . پدر جون که روزای تعطیل میخوابه و میگم برو صداش کن میگی : ولش کن عصبی میشه سرش درد میگیره دیگه منو پارک نمیبره .مهد کودک و بسیار دوست داری و این چند روزی که مریض بودی و نرفتی ؛گوشی تلفن و بر میداشتی و مثلا با دوستات صحبت میکردی . مثلا میگفتی : باران اوبی ؟ ن آبیدی ؟و ...تازه گوشی رو میدادی به من که من هم صحبت کنم با دوستات و الکی خودت میخندیدی. یه ماهه که هر موقع دوست داری باهم حرف بزنیم میگی : مامان بیا با هم صحبت کنیم . خوب تعریف کن . چه خبر . بچه های مدرسه رو تعریف کن . و بعضی وقتا هم میگی یه چیزی بگم بخندی بعد یه چیزی در گوشم میگی و هر هر جقتمون با صدای بلند میخندیم. هر موقع میگم خدایا این حسین و از من نگیر . میگی: خدایا این محیا رو از من نگیر . حظفش کن ....هر روز صبح که از خواب بلند میشی میگی مامانجونم مهربونم  . سلام . صب بخیر . مامانجون بیا بهت انرزی بدم بوسم میکنی و میگی مامان 10 شد پاشو . حالا ساعت 8 صبح و همه تو رختخواب .مونس تنهایی من دوست دارم یه عالمه . راستی عید غدیر مبارک گلم . امروز هی منو بوس کردی و گفتی مامان عیدت مبارک . عیدی بهم میدی؟مامانم دوست دارم و تموم زندگیمو برای یار آقا میدم . راستی الکی که بعضی موقع ها گریه میکنی . میگم برای چی گریه میکنی ؟ تو میگی برای امام زمان . برای امام حسین و دوباره گریه الکی میکنی. خلاصه که عاشق گفتار ورفتار شیرینتم . دوست دارم یا علی




موضوع مطلب :