نور چشم مامان و بابا پنج شنبه 91 مهر 20 :: 1:58 عصر :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر دسته گل مامان. عزیزم تقریبا دو هفته ی پیش به مناسبت میلاد با سعادت آقا امام رضا ع رفتیم مشهد و شما بسیار پسر گلی بودی . یه روز که میخواستیم بریم حرم آقا ،گفتم : این بیسکوییت رو ببریم تو حرم بخوریم. همین که رسیدیم حرم و زیارت نامه خوندیم .تو گفتی مامان جونم ؛مهربونم ،امام رضا به من گفت : به مامانت بگو اون بیسکوییتی که از خونه آورده بده به حسین بخوره . منم دیگه نمیدونستم بخندم یا زیارت نامه رو بخونم . یه روز دیگه هم گفتم : حسین بیا بغلم بریم جلو به آقا سلام بدیم . همین که رفتیم جلو دلا شدی و گفتی : السلام علیک یا موسی رضا ...بعد دستتو حالت خداحافظی آوردی بالا گفتی : آقا خیلی شلوغه ما رفتیم .دیگه من از خنده روده بر شده بودم که تو اینقدر بانمکی .مامانم خیلی دوست دارم موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|