نور چشم مامان و بابا
چهارشنبه 90 شهریور 2 :: 5:8 عصر ::  نویسنده : حسین صدرا

بسم رب العلی

سلام به دسته گل مامان.حسین صدرا ماه رمضان داره تموم میشه و من هنوز نتونستم سر این سفره ی مهمانی لذت کافی رو ببرم . شاید بخاطر وجود نازنینت باشه و شاید هم شیطون این وسطا داره جولون میده . خلاصه که امیدوارم خدا ببینه که من تموم وقتم صرف سروکله زدن با تو  میشه ولی یه چیز جالب توی این شبا شنیدم که امام ره به دخترشون فرمودن حاظرم تمام عباداتم رو بدم تا تو ثواب تربیت بچه ات رو به من بدی . این خیلی حرف بزرگی بود و روی من بسیار تاثیر گذاشت و از اون به بعد تصمیم گرفتم بیشتر برات وقت بذارم . این سه شب قدر رو بردمت احیا. البته بهت بگما تمام شب بیدار بودی و اتیش میسوزوندی و من هی از دعای جوشن و ....جا میموندم وتا می اومدم ناراحت شم به یاد حرف امام می افتادم . تو این شبها یاد گرفتی چطوری دعا کنی . دستاتو میبردی بالا و دعا میکردی. چند روز پیش مشغول بازی بودی و از طرفی شیشه شیرتم تو دهنت بود همین که دیدی اذان میگن سریع شیشتو انداختی و رفتی جانماز من رو از تو کمد اوردی و دوتا مهر هم از توش در اوردی و به من نشون دادی و با یه ذوق عجیبی گفتی ماما ماما.اونجا بود که فهمیدم چقدر حواست به منه و چقدر نماز اول وقت اثر گذاره. به هر حال خیلی از این موضوع خوشحالم و تمام شب قدر دعایم این بود که شیعه ی واقعی امیرالمومنین شی. و خود حضرت زهرا س جوری تربیتت کنند که از اهل بیت گرفته تا خود خدا همه به وجود نازت افتخار کنند.راستی حسین صدرا یاد گرفتی صدای حیوانات رو در بیاری وقتی میگم کلاغ میگه:قار قار وببعی میگه :ب ب خروس میگه:قو قولی قوقول خلاصه که حسابی شیرین شدی ماشاالله . در ضمن حرکاتت هم بسیار جالب . آخ آخ داری از تخت خودتو میندازی پایین فعلا خداحافظ.




موضوع مطلب :