نور چشم مامان و بابا دوشنبه 90 مرداد 24 :: 6:14 عصر :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دسته گل مامان؛الهی قربونت برم. شیرینکاریهای فعلیت: وقتی میگم کلاغ میگه ؟ میگی قار قار. میگم چشات کو ؟ چشمک میزنی . وقتی کسی باهات تلفن حرف میزنه ،قشنگ باهاش صحبت میکنی و راه میری . مثل پدرجون که عادت داره راه بره و با تلفن حرف بزنه. و دیگه اینکه تازگی ها از خواب که بلند میشی یه راست میری طرف یخچال ،یا اینکه منو صدا میکنی و یخچال و نشون میدی . صبح که از خواب بلند میشی دست منو میگیری که من هم بلند شم . شبا زود میری و توپ تو میاری تا با پدرجون بازی کنی. نمیدونم تازگی چرا اینقدر به من وابسته شدی و از دیگران غریبی میکنی . البته با بعضی ها . از نظر ظاهری هم هزار ماشاالله خیلی خوشگل شدی و هر کی میبینه میگه براش اسفند دود کن. امیدوارم همیشه از چشمو نظر حفظ بشی. راستی هرروز برات چهار قل رو میخونم که خدا محافظت باشه و تو رو برای من حفظ کنه . فالله خیر حافظا و هو ارحم راحمین موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|