نور چشم مامان و بابا شنبه 90 تیر 18 :: 11:33 صبح :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به گل پسر مامان . قربونت برم که اینقدر کمک حال من و بابا جونی. الان در حال تی کشیدن خونه و جارو کردنی . هر روز صبح بلند میشی میری میخوابی کنار کابینت تا از زیر کابینت بتونی تی رو برداری و تی بکشی. الان دیگه هزار ماشاالله از دیوار راست هم بالا میری . از روی مبل میری روی اپن و میایستی. خلاصه که حسابی باید حواسم بهت باشه.حسین صدرا خدارو بارها و بارها شکر میکنم بخاطر وجود نازنینت . عزیز دلم تو بهترین کوچولوی نازی که تاحالا تو عمرم دیدم . الان دیدم خیلی داری شیطونی میکنی گذاشتمت تو تاپت تا یکم بازی کنی اما مثل این که تاپ و داری میکنی. ماشا الله . چند روز بود پشت سر هم میرفتیم خونه ی مامانجون ،همین که از در وارد میشدی با ذوق برای همه دستتو تکون میدادی و نشون میدادی که چقدر خوشحالی از دیدنشون ...بعضی وقتها که ناراحت میشی و گاز میگیری یا اینکه موی طرفو میکشی زود پشیمون میشی و به حالت عذر خواهی خودتو به طرف میچسبونی که یعنی ببخشید.این اخلاقت به خودم رفته . طاقت نداری ببینی کسی از دستت ناراحت شده . ر استی یادم رفت بگم از 1سالگی گوشی تلفن رو میگرفتی کنار گوشت و با تلفن صحبت میکردی و کنترل رو میگرفتی رو به تلویزیون که این کانال و اون کانال بزنی و اینکه میای و لپ تاب و باز میکنی و میشینی و تایپ میکنی و مثل یه مهندس کامپیوتر فیگور میگیرییا اینکه وقتی میخوایم رخت خواب پهن کنیم یا جمع کنیم با سرعت خودت رو میرسونی تا کمک کنیویا اینکه هر وقت میخوای باطری ها رو از توی کنترل در بیاری اون وسیله رو میزنی زمین تا باطری اون رو در بیاری. و اینکه رو رو اکت رو بر میگردونی تا بتونی چرخاشو بزنی سر جاش. از پری روز یاد گرفتی خودت تو خیابون راه بری و بمن میگی دست به من نزن یا بغلم نکن خودم راه برم . آخه از یکسال و 1 ماهگی قشنگ راه میرفتی بدون کمک و بدون اینکه زیاد زمین بخوری . و من هم دیدم الان ماشاالله 15 ماهته ؛ پس دیگه خودت میتونی راه بری و انشاالله مشکلی نخواهی داشت . انشاالله موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|