نور چشم مامان و بابا شنبه 89 مرداد 30 :: 1:58 صبح :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام عزیز دلم. الهی فدات شم . الان تقریبا شما 5 ماهته و من فرصت زیادی برای اومدن در اینترنت ندارم.راستی چشمت روشن عزیزم پسر خاله ی خوشگلتم به دنیا اومد . دقیقا 4 ماه و 10 روز باهم اختلاف سنی دارین . امیدوارم برای همدیگه بتونین برادر های خوبی باشین . راستی حسین صدرا یادم رفت بگم اولین مسافرتی که بردمت مشهد مقدس بود . تو هنوز 40 روزت نشده بود که بردمت پا بوس امام رضا ع و دومین مسافرتت به دماوند بود و سومین مسافرتت به بروجرد بود . حسین صدرا تو رو هم رفته بسیار بچه ی آروم و دوستداشتنی ای بودی . همه به من میگفتن چه حوصله ای داری که به خودت عذاب میدی و بچه ی کوچولو رو با خودت اینور و اونور میبری ولی من در جوابشون میگفتم اینقدر لذت داره مسافرت با حسین صدرا که من سختی هاشو به جونم میخرم و بچه ی گلم و با خودم اینور اونور میبرم.مامانی خیلی دوست دارم و بدون دوست دارم تا وقتی آقا دوست داشته باشه . میمیرم برات تا وقتی برای آقا بمیری . مامانجون تمام تلاشم اینه که دسته گلی به آقا تحویل بدم که آقا بهم بگن احسنت . موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|