نور چشم مامان و بابا بنام خالق زیبایی ها سلام عزیز دلم . الان که دارم وبلاگتو مینوسم شما خواب تشریف دارید و من هم از این زمان کوتاهم استفاده کردم و یه سر به وبلاگت زدم . در حال حاضر شما بخاطر اولین سرماخوردگیتون بسیار عصبی و ناراحتید. البته من به جون و دل از شما مواظبت میکنم چون تو این 6 ماه هرکی تو رو دید گفت : ماشاالله چه پسر خوش اخلاق و خنده رویی است و من هم درجواب میگفتم : به مامانش رفته خلاصه که خیلی میخوامت و با بد اخلاقی های مریضیتم میسازم. حسین صدرای من انشاالله فردا برای سومین بار میخوام ببرمت مشهد . بار اول که با مامانجون و خاله نهاله بردمت . باردوم با دایی حامد و عمه منصوره بردمت و بار سوم میخوایم سه نفری یعنی منو شما و پدر جون بریم و فردا برای اولین بار تو عمرت سوار هواپیما میشی. از امام رضا ع خواستم که اذیت نشی و مشکلی برات پیش نیاد . راستی بار دوم که بردمت پابوس آقا داشتن حرم و تمیز میکردن که درها رو بستن و من شما رو بردم نزدیک حرم و حسابی به حرم مالیدمت که انشاالله همیشه سلامت باشی.راستی از شیرین کاریات بگم:اوایل 6 ماهگی سینه خیز چرخیدنو یاد گرفتی و غلط زدن توی خوابو و اواخر 6 ماهگی سینه خیز رفتنو . راستی الان که توی رورواک میذارمت کلی ذوق میکنی و پاهاتو به زمین میزنی که راه بری. الان تاتی تاتی هم میکنی و راه رفتن کلی خوشحالت میکنه و اعتماد به نفس بهت میده.از گریه هات برای غذا خوردن بگم: وقتی میبینی همه میخورن و به تو چیزی نمیدن عین ابر بهار گریه میکنی جوری که همه کوفتشون میشه. رفته بودیم بستنی بخوریم با خاله نفیسه و... چنان ظرف بستنی منو دو دستی گرفتی و کشیدی طرف خودت که تمام صورتت و نوک بینیت کاکائویی شد و اونجا بود که برای اولین بار فهمیدم چقدر قشنگ میفهمی که دیگران در حال خوردنن. دیگه از اون موقع بود که حریره بادام و آب برنج رو بهت دادم . تو بقدری باهوشی که قاشق چایی خوری که باهاش یه روزی بهت دارو دادم رو میبینی واکنش نشان میدی و اول یه ذره از آب برنج رو مزه مزه میکنی و بعد دیگه ول کن نیستی . خلاصه که شب تا صبح در حال رسیدگی به تو و بازی با تو ام . امسال بعد از سه سال سابقه ی تدریس در بهترین مدارس تهران بخاطر وجود عزیز دلم دیگه مدرسه نمیرم و دوست دارم تمام وقتمو برای یار امام زمان عج (انشا الله) بذارم و از لحاظ روحی روانی و جسمانی پسری تربیت کنم که زبون زد عامو خاص و مورد پسند خدا و اهل بیت باشه . البته بگم من تو رو فرزند حضرت زهرا س میدونم و همانطور که مادرم فاطمه کمک کردن و دعا کردن تا تو به دنیا اومدی تربیتت هم به خانم واگذار کردم . اینو گفتم که بدونی اگر خوب تربیت شدی بدونی مدیون حضرت زهرایی و بس.تو تمام زنگیت تو رو بیمه ی مادرم خانم فاطمه ی زهرا کردم و بخاطر همین دلم گرمه که پسرم همیشه صحیح و سالم میمونه . دیگه الانه که از خواب بیدارشی پس فعلا خدانگهدار
موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|