سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نور چشم مامان و بابا
سه شنبه 90 تیر 21 :: 8:29 صبح ::  نویسنده : حسین صدرا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برعزیز دلم . مامان جون الان که دارم وبلاگت رو آپدیت میکنم ؛حضرت آقا در خواب ناز تشریف دارین ،و دیدم بهترین موقعیت برای به روز کردن وبلاگ گل پسره. حسین صدرا یکشنبه رفتیم خونه ی خاله هنگامه و تو به قدری از محسن اقا و مهدی میترسیدی که حد و حساب نداشت . تا میگفتم :محسن اقا ، هرچی دستت بود رو می انداختی و در میرفتی . اینقدر با نمک در میری و میدویی که هر کی تو رو میبینه از خنده روده بر میشه . یه عده میگن عین پنگوئن راه میری و میدویی. تازگی ها از فاطمه هم میترسی . وقتی میخوای از کنارش رد شی خیلی با احتیاط کامل خودت رو میچسبونی به دیوار تا پرش به پرت نگیره.یا اینکه وقتی باهاش تنها میشی شروع میکنی به ابراز ناراحتی کردن و گریه کردن. اما فعلا با محمد امین جورت جوره . حتی دستشو میگیری که با هم یا الله کنین. و اگر پیشت بشینه کلی باهم میخندین. واقعا کودکی شیرینه . خصوصا برای بزرگترها که شیرین کاریاتون و میبینن. با هانیه سادات هم جورت جوره . کلا همه رو دوست داری ولی یه عده که غریبن دیر باهاشون رفیق میشی. خلاصه که تازگی ها خیلی که غریبی میکنی زود میای بغل من . وابستگی ات بیشتر شده. حسین صدرای مامان ،یه چیزی بگم؟ دلم برای نجف و کربلا خیلی تنگ شده . دوست دارم دوباره با هم بریم کربلا. تا وقتی که نجف نرفته بودم ،از هیبت امیرالمومنین علی ع نمیتونستم ارتباط قلبی داشته باشم . ولی حالا اینقدر دلم برای بابای مهربونم تنگ شده که حدو حساب نداره . راستش و بخوای عین یه پدر مهربون میمونن. خیلی دلم تنگه .مامان جان یادت باشه پدر واقعی و معنوی همه ی ما علی ع و مادرمون خانم فاطمه زهرا س است. من زمانی از دستت راضی میشم که با تمام وجود سعی کنی این دو بزرگوار رو راضی کنی. حسین صدرا سعی کن هر کاری انجام میدی به عشق اهل بیت س و برای رضای خدا باشه . یادت باشه مادر؛ که خدا خودش این وسیله ها رو سر راه ما گذاشته . عین پدری که با بچه اش کنتاک کرده و تنها از طریق مادر و وساطتش ،پدر بچه اش رو میبخشه. یا حداقل زود تر میبخشه . آخه باید جنبه ی تربیتی اش حفظ شه . قربونت برم یه کاری کن همیشه تا گیر کردی یکی از از این بزرگواران به دادت برسن . وگرنه هیچی . نه تنها تو ؛بلکه تمام آدم ها . چون همه ی ما ممکن الخطاییم و باید سعی کنیم تا میتونیم خطا نکنیم یا اگر کردیم از طریق اینان که وسیله ی اتصال به معبودن جبران مافات کنیم.دوستت دارم دسته گل علی




موضوع مطلب :
شنبه 90 تیر 18 :: 11:33 صبح ::  نویسنده : حسین صدرا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به گل پسر مامان . قربونت برم که اینقدر کمک حال من و بابا جونی. الان در حال تی کشیدن خونه و جارو کردنی . هر روز صبح بلند میشی میری میخوابی کنار کابینت تا از زیر کابینت بتونی تی رو برداری و تی بکشی. الان دیگه هزار ماشاالله از دیوار راست هم بالا میری . از روی مبل میری روی اپن و میایستی. خلاصه که حسابی باید حواسم بهت باشه.حسین صدرا خدارو بارها و بارها شکر میکنم بخاطر وجود نازنینت . عزیز دلم تو بهترین کوچولوی نازی که تاحالا تو عمرم دیدم . الان دیدم خیلی داری شیطونی میکنی گذاشتمت تو تاپت تا یکم بازی کنی اما مثل این که تاپ و داری میکنی. ماشا الله . چند روز بود پشت سر هم میرفتیم خونه ی مامانجون ،همین که از در وارد میشدی با ذوق برای همه دستتو تکون میدادی و نشون میدادی که چقدر خوشحالی از دیدنشون ...بعضی وقتها که ناراحت میشی و گاز میگیری یا اینکه موی طرفو میکشی زود  پشیمون میشی و به حالت عذر خواهی خودتو به طرف میچسبونی که یعنی ببخشید.گل تقدیم شمااین اخلاقت به خودم رفته . طاقت نداری ببینی کسی از دستت ناراحت شده آفرین. ر استی یادم رفت بگم از 1سالگی گوشی تلفن رو میگرفتی کنار گوشت و با تلفن صحبت میکردی و کنترل رو میگرفتی رو به تلویزیون که این کانال و اون کانال بزنی و اینکه میای و لپ تاب و باز میکنی و میشینی و تایپ میکنی و مثل یه مهندس کامپیوتر فیگور میگیریزبونیا اینکه وقتی میخوایم رخت خواب پهن کنیم یا جمع کنیم با سرعت خودت رو میرسونی تا کمک کنیتبسمویا اینکه هر وقت میخوای باطری ها رو از توی کنترل در بیاری اون وسیله رو میزنی زمین تا باطری اون رو در بیاری. و اینکه رو رو اکت رو بر میگردونی تا بتونی چرخاشو بزنی سر جاش. از پری روز یاد گرفتی خودت تو خیابون راه بری و بمن میگی دست به من نزن یا بغلم نکن خودم راه برم . آخه از یکسال و 1 ماهگی  قشنگ راه میرفتی بدون کمک و بدون اینکه زیاد زمین بخوری . و من هم دیدم الان ماشاالله 15 ماهته ؛ پس دیگه خودت میتونی راه بری و انشاالله مشکلی نخواهی داشت . انشاالله




موضوع مطلب :
یکشنبه 90 تیر 12 :: 3:34 عصر ::  نویسنده : حسین صدرا

بسم رب الحسین ع   

سلام گلپسر مامان، سلام روح مامان ، سلام نفس مامان بووووس،حسین جان در حال حاضر شما 15 ماهته و اگر خدا بخواد انشاالله به شکرانه ی وجود پر برکتت در زندگیمون ، میخواهیم میلاد با سعادت آقا امام حسین ع رو جشن بگیریم . تبسمحسین صدرای من ؛ عیدت پیشاپیش مبارک باشه مادر؛امیدوارم مظهر وجودی آقا امام حسین ع بشی و من کلی بهت افتخار کنم. راستی مامان این هفته رفتیم لار و شما بسیار آقا بودی. تمام صورتت و دستای کوچولوت از تابش آفتاب سوختهوااااای . اخه کنار سد لار و در جوار قله ی زیبای دماوند ورودخانه ی باصفای سد لار نزدیک به 4 ساعت بادایی بازی میکردیبلبلبلو . کلی دایی محمد رضا رو خیس کردی و ایشون هم کلی تو رو خیس کردنو تو میخندیدی.این که چیزی نیست منم یه سطل آب روی بابات ریختمخیلی خنده‌دار خلاصه کلی خوش گذروندیم.  الحمدلله.ماه پیشش هم که مصادف شده بود با اول رجب رفتیم دماوند و رود هن ؛با خاله های گلت و دایی عزیزت و آقای حسینی اینا. اونجا هم بسیار خوش گذشت و تو کلی کیف کردی چون که جوجه ها همه دور هم جمع بودین .تو وفاطمه و محمد امین . سر اسکوتر فاطمه جیغ میکشیدین که سوار شینچشمکبعدش هم رفتیم پیست آبعلی و بعد هم زیارت امام زاده هاشمو بعد هم آش دوغ...دهنم آب افتاد خلاصه که تو اینقدر گلی و بامرام که هرجا برمو تو رو نبرم دلم برات تنگ میشه .اونم از نوع اساسیییییییییییشگل تقدیم شماامیدوارم عزیزم همیشه خوش اخلاق و خوش سفر بمونی. راستی یادم رفت گل کاریاتو بگم...الان درحال حاضر از تختت آویزون میشی که بیای بیرون. فکر میکنی که مثل رو رواک میتونی هم پیاده شی هم سوار شیقاط زدم. هزار ماشاالله از رو مبل مثل قرقی میای روی اپن آشپزخانه البته اولین بار که اینکارو انجام دادی تقریبا 12 ماهه بودی . از رورواک هم 9 ماهه بودی که میاومدی پایین و بعد خودت دوباره سوار میشدی.هزار ماشااللههیسسسس .خلاصه که به قول مامان زری تو این همه عمرمون بچه دیدیم ولی یک بار ندیدیم خودش سوار رورواک شه ...و هر موقع خسته شد خودش پیاده شهوااااای . ماشا الله . انشاالله این هوش و ذکاوت و دانایی و چابکیت تا آخر عمرت جزو صفات برجسته ات باشد. انشاالله . حسین صدرا از خدا خیلی متشکرم که پسری به این خوبی و بانمکی بهم داده و امیدوارم که چشم بد همیشه ازت دور باشه انشااللهگل تقدیم شما

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 تیر 8 :: 12:24 عصر ::  نویسنده : حسین صدرا

بنام خدایی که از مادر مهربانتر است
سلام عزیز دلممؤدب ،سال نو مبارکبووووس. تعجب نکن ؛با وجود پسر گلی مثل تو که دائم مشغول شیطنته زودتر از این نمیتونستم بیام تو اینترنت. دسته گلم امسال قشنگ ترین سال تحویل عمرم بود . بعد از 25 سال عمری که از خدا گرفتم ،امسال یه چیز دیگه بود. وجود نازنینت در کنار من و پدرت و از همه مهمتر حضور همه ی ما در کنار هم در حرم مطهر امام رضا ع سال 90 را برای ما بسیار به یاد موندنی کردتبسم. عزیزم تقریبا 28 اسفند بود که با پدرجون رفتیم مشهد که سال تحویل را درکنار حرم آَقا باشیم . الحمدالله 8 روز در کنار عمه جون مریم و منصوره و خاله نفیسه در مشهد بودیم که بسیار خوش گذشت .عزیزم شما بسیار پسر همراهی هستیآفرین. ساعت 3 نصف شب سال تحویل شد و تو یه ذره هم غر نزدی. از خدا بسیار سپاسگزارم که تو دسته گل و بهم داد. راستی حسین صدرا ؛وقتی کار اشتباهی میکنی انگشت اشاره ام را تکان میدمو نچ نچ میکنم. از چند روز پیش تا میری سر کابینت یا کشو و میدونی که نباید اون کارو انجام بدی خودت انگشت و سرت رو تکان میدیخیلی خنده‌دار. من به تو بسیار افتخار میکنم که باهوشی. از 9 ماهگی دوست داشتی راه بری ولی میترسیدی الان هم دست منو میگیری و راه میری و با پات توپ و شوت میکنی. و دیگه اینکه وقتی من برات مداحی میخونم سینه میزنی و وقتی مولودی میخونم یا شعرای بچه گانه دست میزنی و وقتی قطع میکنم سرت را چند مرتبه پایین میاری و اه اه میکنی...یعنی ادامه بده. وقتی پدر جون باهات اتل متل بازی میکنه و قطع میکنه پاهاتو دراز میکنی و روش میزنی.و وقتی میگم حسین شیر میخوای یا به به میخوای ؟ سرت و چند بار با شتاب میاری پایین (یعنی میخوام)یا وقتی خوابت میاد سرت و میذاری رو دستم و میخوابیهیسسسس . یا اینکه تازه گی ها میای و سفت منو بغل میکنی و هی ماچ میکنی . البته متاسفانه یه مواقعی که خوابت میاد یا اینکه از دست من ناراحت میشی و لجت میگیره منو یا بقیه رو گاز میگیری و مو میکشی...خلاصه که با وجود تو فیلیمی داریم . شبها که پدرجون میاد کلی ذوق میکنی و مشتاقی که باهاش بازی کنی ،اون بنده ی خدا هم برای تو کم نمیذاره و حسابی با تو بازی میکنه . خلاصه که هم پدرجون و هم من بسیار دوستت داریم و برای تو زندگیمونم میدیم چشمک. امیدوارم روزی برسه تمام محبت های مارو جبران کنی و قدردان باشی . حسین صدرا خدا میدونه که ما چه سختی هایی برای تو کشیدیم . اگر هر روز و هر شب قدردان نباشی بی انصافی کردی ...مامان ،دوستت دارم و مطمئنم تو یه پسر بسیار خوب و بااخلاق و قدرشناس میشی . شک ندارم که روزی میرسه که منو پدرجون به وجودت افتخار میکنیم گل تقدیم شما.سرباز امام زمان عج دوستت دارم و امیدوارم منوجلوی آقا رو سفید کنی انشاالله.دوست داشتن




موضوع مطلب :