سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نور چشم مامان و بابا
شنبه 90 آبان 28 :: 5:51 عصر ::  نویسنده : حسین صدرا

 بسم رب الحیدر

سلام به شیعه ی کوچولوی امیرالمومنین علی ع.مادرم عید غدیر رو به تو دسته گلم تبریک میگم . امیدوارم این پسر کوچولوی مامان بتونه مارو  جلوی امیرالمومنین رو سفید کنه . حسین صدرا امروز گفتم چی بهت بدم بخوری ؟ گفتی قطا . برای بار اول گفتی قطاب . و من و مامانجون کلی ذوق کردیم که تو اینقدر قشنگ تونستی این کلمه رو بگی . یکی دیگه از شیرین کاری های امروزت این بود که تا دیدی مهمانمون داره وضو میگیره ،بدو بدو رفتی و جانماز منو از توی کمد آوردی و برای مهمانمون روبرو قبله پهن کردی ؛و اینکه چند روز پیش ورق کاغذ برداشتی و گذاشتی تو پیرینتر (1 بار بیشتر ندیده بودی )و دیگه اینکه هر موقع میبینی من یا پدر جون از جمعی خداحافظی میکنیم ؛تو هم عین ما خداحافظی میکنی و بعضی وقتها دولا میشی که به طرف مقابل بگی مخلصیم . فوق العاده با محبت و مهربانی. بار ها و بارها شده خوراکی ای که دوست داری رو به دیگران تعارف کنی. یاد گرفتی که نباید پشت فرمون ماشین بشینی،هروقت پدر جون میگه :حسین صدرا بیا بغلم .انگشت اشارت رو تکان میدی و میگی: نه نه نه.وقتی مامانجون یا مهمانی که خیلی دوسش داری از در میاد ،میپری بغلش و احساست رو نشون میدی. وقتی خوراکی ای که خوردی رو زمین میریزه سعی میکنی جمعش کنی و حتی بلند میشی و خودتو میتکونی. وقتی موبایلم زنگ میزنه بدو بدو میاری و میگی مامان مامان . میدونی که نباید خودت جواب بدی. وقتی میخوای سر کیف یا وسیله ی کسی بری اجازه میگیری و انگشتتو به معنای اجازه بالا میاری . ویا هر وقت مامان جون باباجونت زنگ میزنن ،خیلی قشنگ پشت تلفن براشون توضیح میدی که چی کار  میکردی. و هر وقت میگن حسین صدرا شام خوردی ؟ میگی : نننننننننننه. وقتی میدونی کاری رو نباید انجام بدی از من میپرسی : مامان نه؟یعنی نباید اینکارو بکنم . منم میگم نه . خلاصه همه مقصود و منظورتو با کلمات دستو پا شکسته و پانتومیم به من میفهمونی . خوشگلم الان داری دستمو میکشی که ازر پای لپ تاب بلند شم  تا با شما حضرت آقا بازی کنم. فعلا خداحافظ عزیز دل مادر.




موضوع مطلب :
یکشنبه 90 آبان 1 :: 4:59 عصر ::  نویسنده : حسین صدرا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دسته گل مامان. مامانی هزار ماشاالله بسیار شیرین شدی. وقتی میگم به آقا سلام بده ،تا زانو خم میشی و سلام میکنی. وقتی خسته میشی ،میشینی و پاهات رو میمالی. وقتی میگم حسین صدرا بگو عینک میگی عینن. و خلاصه سعی میکنی کلمات رو بعد من تکرار کنی. در حال حاضر هر کاری بزرگتر ها میکنن تو هم میکنی. اسم اشیا رو خیلی خوب یاد گرفتی وقتی میگم حسین صدرا فلان چیز رو بیار زود میاری. وقتی زمین میخوری و من نمیبینم میای باصدای بلند میگی مامان؛ و بعد برای من توضیح میدی که چه اتفاقی افتاده و ....مادرم خدارو شکر میکنم که دسته گلی مثل تو به من داد . دوست دارم عزیزم




موضوع مطلب :