نور چشم مامان و بابا به نام بهترین محافظت کننده سلام به دردونه ی خودم . کوچولوی 8 ماهه ی من ،نزدیک 2 ماهه که میخوام بیام و وبلاگتو آپدیت کنم ولی نمیرسم . تمام وقت من مطعلق به نور چشمام شده.الان هم تو رورواک نشستی و با تمام تلاشت میخوای سعی کنی کنترل تلویزیون رو بگیری و بخوری. آخه شما به چیزهای عجیب و غریبی مثل : کنترل ،تلفن،ریشه ی فرش ،چارچوب در و ...بسیار علاقه مندی و من باید تمام حواسم به شما باشه که یه وقت دسته گل آب ندی.عزیز دلم ماشا الله پسر بسیار آروم و صبوری هستی و من از خدای خوبم سپاسگزارم که پسری بسیار زیبا و خوش اخلاق بهم داده. اما هزار ماشاالله بسیار پر انرژی هستی . درسته که بسیار به ندرت و در حد ضرورت گریه میکنی اما ماشاالله بسیار پر کاری . خوابتم که خرگوشیه و همه ازت شاکین . کلی وقت میذارم میخوابونمت بعد از 9 دقیقه بلند میشی و چهار دستو پا راه میری. راستی ماه پیش برای پنجمین بار به پا بوسی امام رضا رفتی به همراه مامانجون و خاله ی مامانجون و من. بعد از مشهد دیدم داری تندو تند چهار دستو پا میری به دنبال دمپایی من . تا اون روز خیلی تلاش کردی ولی نمیدونستی پاهاتو چه جوری باید جابجا کنی که بتونی بری. به هر حال خیلی خوشحالم چون هم سن و سالای تو که اطرافمون هستن نمیتونن این هنرارو نشون بدن. یه شب هم که پدرجون دیر اومد به هوای بازی کردن با حلقه ی هوش نشوندمت و از اون شب نشستن رو یاد گرفتی .خلاصه که پسرم تو بسیار باهوشی. راستی ماشاالله به قدری جذابی که پیر و جوان ،غریبه و خودی همه عاشقت میشن . خاله ی مامان جون از اون سفر به بعد میگه دلم برای حسین صدرا ضعف میره . یا دوستای پدرجون بعد از سفر 4 به مشهد همه حالتو میپرسن و خانواده هاشون میگن ما پسر به این جذابی و شیرینی ندیدیم . خلاصه که همش باید بهت 4 قل رو بخونم و اسفند دود کنم.ولی همینطور هم ازت بلا دور میشه به لطف خدا. خلاصه که من هرچی بخوام بنویسم از خاطراتت، فکر کنم کتاب قطوری بشه . راستی حسینم دیروز موهاتو برای دومین بار زدم . آلمانی زدم . بار اول کپ زدم و بار دوم آلمانی . آخه اینقدر خوشگل و ناز بودی با موهای بلند فری همه فکر میکردن تو دختری ،با اینکه پسرونه ترین لباسها رو تنت میکردم ولی باز هم غریبه ها فکر میکردن تو دختری. الان یکی از شیرین کاریهات اینه که آغون واغوم میکنی و با صدای بلند و کش دار ذوق میکنی و میخندی و با همه، با زبون خودت صحبت میکنی. حسین صدرا با نگات با من حرف میزنی و اینقدر احساسی هستی یه زمان کوتاهی که بغلت نمیکنم و بوست نمیکنم دلخور میشیو نق نق میکنی . الان اگر به دادت نرسم کنترل و میکنی توی حلق مبارکت . پس فعلا خداحافظ موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|