نور چشم مامان و بابا پنج شنبه 92 فروردین 22 :: 1:3 صبح :: نویسنده : حسین صدرا
به نام خدایی که هرروز بخاطر وجود نازنینت ازش تشکر میکنم سلام عزیز دلم چند روز پیش صحبت شد که بچه نهاله دختره یا پسر؟ تو هم با جدیت تمام گفتی خدا کنه پسر باشه . همه با تعجب پرسیدن چرا ؟ گفتی : آخه اگه دختر بشه به من نامحرمه ...همه زدن زیر خنده الان بدترین توهینی که به تو بکنن اینه که بهت بگن حسین کوچولو. همش میگی من بزرگم. یه روز داشتیم میرفتیم خونه خاله مامانجون عید دیدنی بعد به من گفتی بیا بریم پارک . منم گفتم: آخه نمیشه الان مرد همراهمون نیست دایی محمد که اومد با هم میریم پارک . یه دفعه برگشتی گفتی : عزیزم پس من الان اینجا چی کارم . من مثله یه مرد باهاتم نگران نباش. امان از وقتی که با کسی کاری داشته باشی . اینقدر قربون صدقه میری ی ی ...امیگی مامان جونم عزیز جونم مهربونم میشه یه صندلی بذاری دستامو بشورم . یه چیزی گفتم الان همه خندیدیم شما هم کلی خندیدی و حالت شوخی زدی رو دستم گفتی : خدا نکشتت محیا من نمیدونم این جملات رو از کجا یاد گرفتی . دیشب هم به عمه پدر جون گفتی صد سال به این سالا عیدتون مبارک . اصلا نمیدونی کی پشت خطه ،گوشی رو بر میداری مثل یه پسر با ادب با طرف صحبت میکنی. حسین صدرای عزیزم ؛ دردونه محیا ؛ با تمام وجودم دوست دارم و از خدا میخوام همیشه بهترین پسر حضرت زهرا باشی . انشاالله موضوع مطلب : پنج شنبه 91 بهمن 19 :: 9:46 عصر :: نویسنده : حسین صدرا
بنام خدای مهربون سلام به دست گل مامان . عزیز دلم در حال حاضر شما دو سال و یازده ماه داری و سوره های حمد ، توحید ، ولعصر رو حفظ کردی و آیات موضوعی رو هم بخوبی حفظ کردی . ماشا الله بسیار باهوش و آقایی . خدا رو شکر میکنم که پسرم اینقدر باهوش و با فهم و شعوره. دیروز رفتیم سینما و تو خیلی قشنگ نشستی و فیلم رو دیدی بعد خاله نهاله ازت پرسید حسین صدرا کجا بودی گفتی سینما . گفت : خوش گذشت ؟ تو گفتی خوب بود اما چیزی ندادن بخوریم موضوع مطلب : به نام خدا سلام دسته گل مامان. عزیزم ،شیرین عسلم امروز حسابی از دستت خندیدم . پدر جون داشت ماکارانی درست میکرد و من به پدر جون گفتم : بیام کمکت درست کنم ؟ گفتی : نه هزار موشاالله بابام قشنگ بلده آشپزی کنه . تو که بلد نیستی ! و ما حسابی خندیدیم . دیشب هم پدر جون تو تاریکی نشسته بود پای لپ تاب . که شما یه دفعه از خواب بیدار شدی و اومدی پیش پدر جون . پدر جون حسابی ترسیده بود که یه سایه اومده بالاسرش و تو که متوجه شدی گفتی : بابا علی شما راحت باش . من مزاحمت نمیشم ، فقط میخوام برم سر یخچال شیر بخورم . و شما درستو بخون تا مهندس شی . خلاصه که این زبون شیرینت منو کشته و با تمام وجودم میگم خیلی دوست دارم پسر شیرین زبونم موضوع مطلب : سه شنبه 91 دی 5 :: 11:43 عصر :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام عزیز دلم ،شیرین زبونم ،پسر مهربونم . الان شما تقریبا دوسال و ده ماهته. الان دیگه ترجیح میدی بری دستشویی تا پول پمپرزاتو پدرجون بهت به عنوان پول تو جیبی بهت بده تا هر چی دوست داری بری بخری. چند روز پیش دیدم داری قرآن میخونی و با سوز دلی میگی : السلام علیک یا صاحب الزمان . السلام علیک یا ابا عبدالله . السلام و علیک یا امام رضا. بهت گفتم چی کار میکنی ؟ گفتی: دارم به آقا سلام میدم . بعدشم گفتی مامان من مهندسی ام که قرآن میخونم. یه چیز جالب بگم : بهت گفتم الهی قربونت برم گفتی: خدا نکنه ایشاالله جفتمون قربون امام زمان بریم. امروز هم میگفتی مامان ازم فیلم بگیر میخوام قرآن بخونم و تمام ایات موضوعی رو برام خوندی .. بعد هم این شعر : ای آرامش دل غمگینم وقتی که تو روضه هات میشینم خودمو توی جنت میبینم تو ترنم موج دریایی تو ملیکه ی عرش اعلایی تو ام ابیهایی زهرایی تو بهترین مادر دنیایی دنیای من عقبای من ماه شب یلدای من مادر مادر ...آرزومه که تاییدم کنی من تاریکم تو خورشیدم کنی بعیده که ناامیدم کنی با عشقت زندگی زیبا میشه یا زهرا میگم دلم وامیشه هر جایی که شما پامیذارین روضه الحسین برپا میشه مادر مادر. تازه شعر من بچه شیعه هستم هم میخونی و شعرای زیادی رو حفظ کردی . حسین صدرای عزیزم تازه فهمیدم چقدر باهوشی . با سازه های اهن ربا تونستی سازه ای بسازی که تحمل دوتا لبتاپ و یه کتاب سنگین رو داشته باشه . بهت افتخار کردم . برای بچه ی دوسال و نیمه این یعنی شاهکار خلقت . مامان جان من به آینده درخشانت امیدوارم . خودت که به همه میگی من دوستارم حاج آقا شم . میگی من ملاصدرا میشم . چند روز پیش رفتیم مسجد الرسول ص بعد نماز یه اقایی شروع کرد به سخنرانی بعد گفتی : مامان اگه آقای پناهیان نمیاد بریم . همه زدن زیر خنده . آخه پا منبری حاج آقا پناهیان هستی . چند وقت پیش آقای پناهیان داشتن صحبت میکردن و از همه پرسیدن مقام ما بالاتره یا مقام حضرت موسی ؟ در حالی که همه ی مسجد ساکت بودن گفتی : حضرت موسی دوباره همه خندیدن . خلاصه که اینقدر پسر باهوشی هستی که همه دوست دارن . مسجدیا میگن : فرشته رو نیوردی . به منو تو میگن فرشته های مسجد . خلاصه که همه دوست دارن. از نظر شیرین زبونی هم که ماشاالله . خصوصا وقتی کارت گیر کرده و تو کاری میمونی ، اینقدر قربون صدقه میری که طرف میگه چشم هر کاری داری انجام میدم . یکی دیگه از خصوصیات خوبت اینه که وقتی جایی میریم میشینی و همه میگم چه پسر آقاییی البته اگه خوابت نیاد . بهت امروز میگم مامان جان یه ذره بخواب! چقدر میخوابی؟ میگی آخه اگه خوب نخوابم بد اخلاق میشم بخاطر همین باید قشنگ بخوابم تا خوش اخلاق باشم . همش به همه میگی دعا کنین خواهر دار شم . بهت میگن داداش خوبه . میگی نه . پسرا میزنن. بدن . اما دخترا خانمن ...مامان برات بهترین هارو آرزو میکنم و از خدا میخوام همیشه سرزنده و شاداب باشی . حسین صدرا یکی از آرزوهای من اینه که تو یکی از عالمان دین و عاملان دین باشی . اگر روزی برسه که تو با بصیرت لازم یار حضرت بشی و برای حضرت جونت رو بدی اون روز تازه زمانی است که من با افتخار میگم حسین صدرا پسر من بود ه و هست . دوست دارم نمک خونم موضوع مطلب : به نام خدایی که علی ع را جانشین پیامبر ص قرار داد سلام به دسته گل شیرین زبونم موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|